۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

ما چگونه مردمی هستیم

خبر هجوم بی ترحم نیروهای انتظامی به برادران و خواهران افغان برای بیرون راندنشان از کشور با سکوت و شاید اغلب تحسین ایرانیان مواجه می شود. افغانهایی که همزبان و هم ریشه مایند، افغانهایی که در سالهای آوارگی و بد بختی ، تن به طاقت فرسا ترین و دشوارترین کارها دادند و دستمزدی کمتر از کارگر تن پرور ایرانی که حاضر به انجام آن کار هم نبود، دریافت کردند. ما ، ایرانیها در عوض، واژه شریف "افغانی" را به فحش تبدیل کردیم و در کوچه خیابان به یکدیگر نثار نمودیم. ما ، ایرانیهایی که خود از آواره ترین و بی پناه ترین ملت های جهانیم. در هر کشوری انبوهیمان به دریوزگی در پی گرفتن اقامت و ماندگار شدنیم ؛ حتی گاهی تحت شرایطی دردناک و اسفبار نظیر آنچه در کمپهای پناهندگان در کشورهایی چون استرالیا و بعضی کشورهای اروپایی برقرار است. پشت درِ هر سفارتخانه ای برای اخذ ویزا با گردن کج صف کشیده ایم. در ژاپن نام ایرانی معادل دزد و چاقوکش است و در غرب دست و پا می زنیم که اثبات کنیم ما تروریست نیستیم. اما از آن طرف گردنمان برای افغانها کلفت است و اخراجشان را با سکوتی همراه نیشخند بدرقه می کنیم.

Source: http://kabous.blogspot.com/2007/05/blog-post.html

۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

به اندیشیدن خطر مکن ، روزگار غریبی است نازنین


دارم سعی میکنم وطن رو به هر مفهومی از یاد ببرم
چه به مفهوم دیروزی، چه به مفهوم امروزی
به هیچ وجه این رو نمیخوام، دارن مجبورم می کنن...
خبر های بد زیاد میگیرم، خبر های نا امید کننده

خبر از ویرانی، خبر از ویرانگر

از سرزمینی خبر می گیرم که 20 سال در اونجا زندگی کردم
ولی دارن طوری برام تعریف می کنن که انگار هیچ وقت اونجا نبودم

همه چیز به طور وحشت زایی باور نکردنی، متعفن...

با کسانی صحبت می کنم که ذره ای درخراب کردن این کشور کوتاهی نکردن ، حتی اونام به ستوه اومدن...

برای بار چندم تو زندگیم به این نتیجه رسیدم: خوش بحال آنکه گوساله اومد و گاو رفت...

از یک گوش کانت رو می شنوم : "جرات اندیشیدن و دانستن داشته باش"

از گوشی دیگر احمد شاملو: "به اندیشیدن خطر مکن ، روزگار غریبی است نازنین"

و با دو چشم میبینم که ما " همیشه خواب گذشته ی شیرینمان را -که البته هیچ وقت نداشته ایم- می بینیم و این تاوان ملتی است که توان ساختن رویایش را در بیداری ندارد! " حسین ب.ن

۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

فروختن زمین های بهشت و جهنم

در زمان های قدیم ، وقتی هنوز جاروبرقی نبود ،
کشیشان دیوس تو مایه های اساتید امروز شروع کردن به فروختن زمین های بهشت


مردم هم خوشحال همه ی پولی که داشتند رو میدادند به این کشیش ها تا بهشت و خوشبختی رو با هم بخرن باشد که رستگار شوند

مردم میکشتن خودشونو تا بتونن زمین های بیشتریا در منطقه بهتری روبخرن...


تا اینکه یه ادم زرنگ پیدا شد و رفت کلیسا و گفت زمین های جهنم قیمتش چقدره؟


کشیش ها بهش مثل احمقا نگاه کردن و گفتن همه دارن خودشونو میکشتن تا بتونن زمین های بهشت روبخرن ، زمین های جهنم که به درد نمیخوره ، ارزشی نداره ، قیمتی نداره...

بلاخره یارو همه ی زمینای جهنم رو به قیمت ارزونی می خره و کشیشام خوشحال از اینکه از هیچی ام پول در اوردن همه زمینا رو یکجا ارزون میفروشن...

از فرداش هیچکی نمیره زمینای بهشتو بخره چون یارو میگه من تمام زمینای جهنم رو خریدم هیچکسم راه نمیدم تو جهنم.


۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

یک کتاب قشنگ


«چرا هيچ خلوت عاشقانه‌ای خلوت نيست، ازدحام جمعيت است در تختخوابی دونفره؟ چرا هر کسی چند نفر است، چهره‌هائی تماماَ گوناگون؟ چرا عاشق کسی می‌شويم اما با کس ديگری به بستر می‌رويم؟ چرا عشق جماعی‌ست دسته‌جمعی که در آن هر کسی هر کسی را می‌گايد جز من که هميشه گائيده می‌شوم؟ نکند سر بر شانه‌ی تو گذاشته بودم، مفيستو، وقتی به درد گريه می‌کردم؟»

" … بعد گوشی را گذاشت روی زمين و رفت تا من، بعد از ده سال دوری از وطن، دو ساعت تمام، با نرخ دقيقه‌ای پنج و نيم فرانک، بتوانم گوش بدهم به صدای سکوت بيابان‌های کشورم؛ سکوتی مرموز و آشنا"

" وقتی زبان مادری‌ات فقط 127 فعل داشته باشد که مستقيم صرف می‌شوند، وقتی هزاران فعل ديگر را بايد به کمک فعل معين صرف کرد، و اين فعل هم درست همان فعلی باشد که برای عمل همخوابگی بکار می‌رود، آنوقت زبان خيانتکار می‌شود. حالا اگر تو هم کسی باشی که همينطور تکه‌تکه از تنت کنده اند، آنوقت قاطی می‌کنی. آنوقت کردن می‌شود کشتن. کشتن می‌شود‌ کردن، و همخوابگی و جنايت همسايه‌‌ی هم می‌شوند. "

بخش هایی از کتاب: وردی‌که بره‌ها می‌خوانند اثر: رضا قاسمی
--

فقط 23 روز مونده که تابستون تموم شه ، این روزها تا میشه می خوابم...
نوشتن اتو بیوگرافیمو متوقف کردم چون کیبورد فارسی ندارم همین چند خطم کلی طول میکشه...
این کتاب رو 1 ماه پیش خوندم ، شاید اگه ایران بودم خوندنش اینقد مزه نمی داد. با انکه pdf . بود ولی اصلا چشمام اذیت نشد

کلا خیلی باهاش حال کردیم و بسی خوشنود گشتیم...

اگه خواستین این کتاب یا بقییه کارای رضا قاسمی رو بخونید از ادرس زیر download کنید:


اگه برادران رزمنده این سایت رو هم مورد عنایت قرار دادن تا باز شما رستگار شوید ، کون لقشون من خودم یه جا کتاب رو upload میکنم (البته بعد از اجازه از رضا قاسمی) چون این کتاب به هیچ وجه ذره ای سیاسی نیست.

۱۳۸۶ بهمن ۳, چهارشنبه

بیشتر گوش میداد



من: باید الان ایران باشه...

-"آره ، ایرانه ، یه شب دیدمش ، ولی خیلی شبیه خارجیا شده بود"

من: چه جوری شده بود مگه؟

-"شبیه خارجیا ، کمتر حرف میزد ، بیشتر گوش میداد..."

فرهنگ ناسازگاری در این قوم ناهنجار



اگر خدا از قومی شاکی باشد این قوم ناهنجار، بی شک ما هستیم
برف میاد ، ما شاکییم که گاز قطع شده... چیزی که همه جای دنیا اتفاق میافده
این جا که جهان اوله رو به چشم دیدم ، از امریکام خبر دارم...
برف نمیاد ، ما شاکییم ، که آب نداریم
سلطنت و شاه داریم ، شاکییم
جمهوری اسلامی و امام داریم ، شاکییم
پول داریم ، شاکییم. پول نداریم ، شاکییم.
ريال داریم ، شاکییم. دلار داریم شاکییم.
باج میدیم ، شاکییم...
باج میگیریم ، بازم شاکییم...
اصلا با این کارا کار نداریم ، ما شاکییم
ایرانیم شاکییم ، امریکام بریم ، بازم شاکییم
"فرهنگی ساختیم برای خودمون که با هیچ جای دنیا سازگاری نداریم"*

من می دونم مشکل وجود داره ولی می دونم که اگه وجود نداشت بازم ما شاکی بودیم...

و من مثل کسخل ها دارم خودمو جر می دم که این چار خط رو بنویسم با اینکه کیبورد فارسی ندارم ولی من شاکی نیستم ، حداقل الان…
"People are lousy observers of their own behavior." Corry Doctorow

اما زن فقط و فقط یک بطری برداشت


زنی میانسال در ایستگاه ایستاده بود
نزدیک vending machine شد...

چند سکه انداخت و منتظر شد

ماشین چند صدا کرد و یکدفعه کلی (تقریبا همه) نوشابه هایی رو که داشت به زن تقدیم کرد

اما زن فقط و فقط یک بطری برداشت...

بعد ها گفت: " من پول یک نوشابه رو دادم - یک نوشابه رو برداشتم.چیزی رو برداشتم که پولشو دادم"

بسیار خوشمان آمد...
و برای اهل ایمان نیز آرزوی رستگاری کردیم

"...culture is the way things are done - especially when no one is looking." Umiker
"People are lousy observers of their own behavior" Corry Doctorow

و من باز با پوشیدن دستکشی ساده احساس خوشبختی کنم


و تو گفتی : " امیدوارم احساس خوشبختی کنی چون قیمت گرونی و بخاطرش داری پرداخت می کنی قیمتی خیلی بیشتر از تنها شدن چند تا دوست و یه عالمه اشک ودلتنگی و ... خیلی چیزای دیگه اینا چیزایی که من می دونم... خواهش می کنم سیاوش بی پروا باش برای خوشبختی. خواهش می کنم سیاوش خالق خوشبختی باش."

و من به دنبال خوشبختی در حرکتم
به دنبال روزی که با هم سیگاری بزنیم به بدن
به دنبال روزی که با هم تو برف قدم بزنیم و هم دیگه رو هل بدیم
و من باز با پوشیدن دستکشی ساده احساس خوشبختی کنم...

و من باز به Bob Dylan گوش میدم:

How many roads must a man walk down before you call him a man?

آهنگ رو عوض میکنم:

An' we gazed upon the chimes of freedom flashing...
An' for each unharmful, gentle soul misplaced inside a jail An' we gazed upon the chimes of freedom flashing
...
Spellbound an' swallowed 'til the tolling ended Tolling for the aching ones whose wounds cannot be nursed For the countless confused, accused, misused, strung-out ones an' worse An' for every hung-up person in the whole wide universe An' we gazed upon the chimes of freedom flashing.

مصاحبه با نخستين استاد فيزيك زن ايران



مصاحبه با نخستين استاد فيزيك زن ايران در آسايشگاه سالمندان

نخستين بانوي استاد فيزيك ايران بعد از بنيانگذاري نخستين رصدخانه و تلسكوپ خورشيدي تاريخ نجوم ايران ، فارغ التحصيلي از دانشگاه سوربن پاريس و 30 سال تدريس در دانشگاه هم اكنون با خيالي آسوده و خاطراتي خوش بر روي تخت آسايشگاه سالمندان ، تنها افتخار خود را تربيت دانشجويان موفق (استادان امروز) مي‌داند .


آلينوش طريان در سال 1299 در خانواده ارمني در تهران متولد شد . وي در خرداد سال 1326 با درجه ليسانس فيزيك از دانشكده علوم دانشگاه تهران فارغ‌التحصيل و در مهرماه همان سال به سمت كارمند آزمايشگاه فيزيك دانشكده علوم استخدام شد و يكسال بعد به عنوان متصدي عمليات آزمايشگاهي در دانشكده علوم منصوب شد .


پس از تلاش بي‌نتيجه براي متقاعد كردن استادش (دكتر حسابي) براي كمك به اعزام وي به خارج از كشور ، با هزينه شخصي خود به بخش فيزيك اتمسفر دانشگاه پاريس رفت .

دانشنامه دكتراي دولتي را از دانشگاه علوم پاريس در سال 1956 ميلادي(1335 شمسي) دريافت كرد و به دليل خدمت به كشورش پيشنهاد كرسي استادي دانشگاه سوربن را رد كرد و به ايران بازگشت و با سمت دانشيار فيزيك رشته ترموديناميك در گروه فيزيك مشغول به كار ‌شد .

در سال 1338 دولت فدرال آلمان غربي بورس مطالعه رصد‌خانه فيزيك خورشيدي را در اختيار دانشگاه تهران قرار داد و وي براي اين بورس انتخاب شد و از فروردين سال 1340 به مدت 4 ماه به آلمان رفت و بعد از انجام مطالعات به ايران بازگشت .
3 سال بعد در تاريخ 9 خرداد 1343 به مقام استادي ارتقا پيدا كرد و بدين ترتيب او اولين فيزيكدان زن است كه در ايران به مقام استادي رسيد .


در تاريخ 29 آبان سال 45 عضو كميته ژئو فيزيك دانشگاه تهران انتخاب شد و در سال 48 رسما به رياست گروه تحقيقات فيزيك خورشيدي موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران منصوب شد و در رصدخانه فيزيك خورشيدي كه خود وي در بنيانگذاري آن نقش عمده‌اي داشت ، فعاليت خود را آغاز كرد .

وي كه اولين كسي بود كه در ايران درس فيزيك ستاره‌ها را تدريس كرد ، در سال 58 تقاضاي بازنشستگي داد و به افتخار بازنشستگي نائل شد .

عزت‌الله ارضي رئيس انجمن فيزيك ايران كه مدتي دانشجوي آلينوش طريان بوده است در گفت و گو با خبرنگار اجتماعي فارس گفت : استاد طريان بسيار مهربان بود ، با دانشجويان به صورت دوستانه و محترمانه رفتار مي‌كرد و با همه دوست بود . منش و برخورد انساني از ويژگي‌هاي بارز وي است . وي يكي از تاثيرگذاران بر علم فيزيك خورشيدي در ايران بود كه منجر به رشد شاخه اختر فيزيك و فيزيك ستاره‌ها شد .

آلينوش طريان منزل خود را وقف كرده و از آنجا كه فرزند و بستگاني در ايران ندارد هم اكنون در خانه سالمندان به سر مي‌برد .
براي گفت‌وگو با نخستين بانوي استاد فيزيك ايران به همراه يكي از همكاران قديمي‌اش به آسايشگاه سالمندان توحيد رفتيم . با روي باز و در حالي كه شادي و رضايت در چهره‌اش نمايان بود از ما استقبال كرد و با لبخند ما را دعوت به نشستن كرد .


وقتي از وي خواستيم خاطره‌اي از دوران تدريسش در دانشگاه براي ما تعريف كند ، خنده‌اي كرد و گفت : تمام خاطراتي كه در دروان تدريس داشتم براي من شيرين است . من دانشجوها را خيلي دوست داشتم و بالطبع دانشجوها هم من را خيلي دوست داشتند و اين مسئله باعث شده بود تا كوچكترين ناراحتي‌اي در دوران تدريسم احساس نكنم و با دانشجويانم مثل دوست رفتار مي‌كردم و اصلا خودم را نمي‌گرفتم . معلم بايد مهربان باشد زيرا مهرباني را بايد به دانشجوها و دانش آموزانش ياد دهد چرا كه اين جوانان آينده كشور هستند . اگر اساتيد بداخلاق باشند ، نمي‌تواند درس اخلاق بدهند .

بهترين خاطره ؟

30 سال تدريس در دانشگاه تهران و تاسيس رصدخانه خورشيدي در ايران .
علت اصلي موفقيتتان در دوران تدريس
رفتار انساني . يكي از همكارانم روزي از من پرسيد چرا اينقدر دانشجوها به شما سر مي‌زنند و با شما صحبت مي‌كنند در حالي كه اين دانشجويان پيش من نمي‌آيند . من در جواب او گفتم حتما رفتارت طوري نبوده كه بتواند دانشجويان را جذب كند .

براي سفر به فرانسه از بورس تحصيلي استفاده كرديد؟

در دوران تحصيل هميشه نمرات بالا داشتم و مورد توجه معلمين و اساتيد بودم . در زماني كه ليسانس گرفتم از استاد خود براي گرفتن بورس كمك خواستم اما وي به دليل اينكه من زن بودم با بورس من موافقت نكرد و به من گفت تا الان هم زيادي درس خواندم . پدرم گفت من مي‌توانم هزينه تحصيل تو را در فرانسه تقبل كنم و بورس را براي افرادي بگذار كه واقعا احتياج دارند . با هزينه شخصي به فرانسه رفتم و دكتراي خود را از دانشگاه سوربن گرفتم و سپس با وجود پيشنهاد كرسي استادي در دانشگاه سوربن به كشورم بازگشتم .

چه چيزي باعث شد اين پيشنهاد را رد كنيد؟

من علاقه داشتم به كشورم ، ايران ، خدمت كنم . وگرنه در همان فرانسه در حالي كه هنوز فارغ‌التحصيل نشده بودم ، از من دعوت به كار كردند و در جواب استاد فرانسويم كه مي‌خواست من را استخدام كند گفتم كه من بايد برگردم به كشورم و فقط براي بهتر خدمت كردن به كشورم براي تحصيل به فرانسه آمدم .

بعد از برگشتن به ايران ، خيلي‌ها به من مي‌گفتند كه حماقت كردي ، اما من چون وظيفه خودم مي‌دانستم كه برگردم ، برگشتم و از برگشتنم به ايران پشيمان نيستم زيرا كه توانستم دانشجويان خوبي تحويل جامعه بدهم و اين مسئله باعث دلخوشي من است .

سفري هم به آلمان داشتيد؟

دولت آلمان بورس مطالعاتي رصد‌خانه فيزيك خورشيدي را به ايران داد كه از ميان همكاران در دانشگاه تهران من انتخاب شدم و به مدت چند ماه براي فعاليت تحقيقاتي به اين كشور سفر كردم .

چطور شد كه به فكر تاسيس رصدخانه خورشيدي افتاديد؟


وقتي به ايران برگشتم و در دانشگاه مشغول به كار شدم ، درخواست كردم كه رصدخانه خورشيدي راه‌اندازي شود تا دانشجويان بتوانند مطالعات و تحقيقات خود را در اين رصدخانه انجام دهند . رصدخانه خورشيدي با نظارت من افتتاح شد .


به چند زبان خارجي آشنايي داريد؟


مادرم در سويس تحصيل كرده بود .. هم مادرم و هم پدرم به زبان فرانسه ، فارسي و ارمني مسلط بودند و بسياري از مواقع با هم به زبان فرانسه صحبت مي‌كردند . من و برادرم هم كه از كودكي به زبان ارمني و فارسي آشنا بوديم براي فهميدن حرف والدينمان زبان فرانسه هم ياد گرفتيم و آن‌ها را غافلگير كرديم . به زبان تركي و انگليسي نيز آشنايي دارم . زيرا بسياري از مقالات و مجلات علمي به زبان انگليسي هستند .

از حقوق خود راضي بوديد؟

من حقوق بسيار كمي دريافت مي‌كردم . متاسفانه در ايران ، ارزش اساتيد را نمي‌دانستند . بعد از فارغ‌التحصيلي يكي از دوستان پدرم كه شركت داشت به من پيشنهاد كار با حقوقي تقريبا 10 برابر داد اما به خاطر علاقه به تحصيل ، حرفه خود را رها نكردم . متاسفانه ارزش دانشمند در كشور ما هنوز به جايگاه واقعي خود نرسيده است .

تا كنون سفري به ارمنستان داشتيد؟

متاسفانه تا به حال به ارمنستان سفر نكردم و اين آرزوي دوران جواني من بود . زمان قبل از انقلاب مرزهاي ارمنستان بسته بود و اگر كسي به اين كشور سفر مي‌كرد از كار اخراج مي‌شد ، نتوانستم سفر كنم و بعد از انقلاب هم ديگر توانايي سفر به اين كشور را نداشتم .


اگر بتوانيد به عقب بازگرديد ، چكار خواهيد كرد؟

اگر به زمان قديم برگردم بازهم همين راه را ادامه مي‌دهم و تغييري در زندگي خود نخواهم داد چون به تحصيل و تدريس خيلي علاقه داشتم من افتخار مي‌كنم كه توانستم در دانشجويانم عشق به فيزيك ايجاد كنم . بسياري از دانشجويان من هم‌اكنون استاد دانشگاه هستند و در زمينه فيزيك حرف براي گفتن دارند .

توصيه‌اي به اساتيد و دانشجويان داريد؟

اساتيد بايد به طور مرتب مطالعه داشته باشند و بايد اطلاعات خود را مطابق با مطالب روز كنند و دانشجويان هم بايد خوب درس بخوانند


Source: Sharif_ee_86

شعر زیر از کیست


دوباره می‌‌سازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می‌‌زنم، اگرچه با استخوان خویش
سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی

۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

فونت نستعليق


چند روز پيش با صفحه پورتال شورای عالی اطلاع‌رسانی آشنا شدم. سرعت پايين باز شدن اين سايت و همينطور طراحی کاملاً غير حرفه‌ای آن، به هيچ عنوان برازنده‌ی يک سازمان که در قرن بيست و يکم واژه اطلاع‌رسانی را يدک می‌کشد، نيست. با اينحال خبر منتشر شدن فونت نستعليق از طرف اين شورا (يا سازمان) بسيار خوشايند است. پيشنهاد می‌کنم شما هم اين فونت را دانلود کرده و از اين خط لذت ببريد. برای راحتی کار می‌توانيد آنرا مستقيم از اينجا دانلود کرده و پس از غير فشرده کردن (Unzip) آنرا روی کامپيوتر خود نصب نمائيد.
مراحل نصب به ترتيب زير است:
Start > Settings > Control Panel > Fonts > File > Install New Font...
در اين پنجره ابتدا شاخه‌ای (Folder) که فايل فونت (IranNastaliq.ttf) را از حالت فشرده خارج کرده‌ايد، باز کرده، سپس خود فونت (IranNastaliq) را انتخاب کنيد تا نصب شود. حال می‌توانيد از اين خط در هنگام نوشتن لذت ببريد
خداییش خیلی خط قشنگیه . من کیبورد فارسی ندارم وگرنه خیلی از این خط استفاده میکردم

پژو آخوندی


آخه من نمیدونم این اینجا چی میگه
پژو , اونم آخوندی
اونم تو بزرگترین مرکز خرید نیم کره جنوبی
صلوات غرایی ختم کنیدباشد که رستگار شوید

Wedding Suit



وقتی یه عروس و داماد رو لب دریا می بینی باید عکس بگیری حتی اگر لباساتون به هم نخوره

Peace Be With Him



مشيت الهي روحي بلند و آزاده و فرهيخته را از زندان تن آزاد کرده و بسوي معبود و محبوبش به پرواز درآورد . استاد مرحوم منوچهرخالصي دوست با وفا و با وقار ، جوانمرد و با گذشت ، مومن و ايثارگر ، مظهر شرافت و رافت ، مجسمه تقوي و پاکدلي و نيک انديشي ، معلم سخت کوش و مهربان اينک ميهمان عرشيان است . او آرام و سبکبال و با اعتقاد خالص و نفس مطمئن به تاريخ پيوست و ما را از داشتن چنين دوست و همکاري عزيز محروم کرده و کوهي از اندوه و غم را برجانمان نشاند . صحنه‌آموزش و پرورش خادمي کم نظير و دبيري فرزانه را از دست داد که جايگزين کردن امثال او به گذشت سال ها نياز است

Source:

این جدیه؟؟؟



یکی به من بگه این جدیه؟؟؟
یعنی ایران اینقد باحال شده و ما خبر نداریم؟!!؟ داداش من پایم! فردا بر میگردم ...


شعارهای کلیشه ائی

چند وقت پیش،برام یه اتفاقی افتاد که باعث شد خودمو بیشتر بشناسم. و اینکه دیگه از خودم زیاد مطمئن نباشم وفکر نکنم که خیلی، با اونهائی که ازشون متنفرم ,متفاوتم


هر چند،هنوز فرقهای زیادی بین خودم واونها می بینم ولی حداقل یک شباهت پیدا کردم.


چند هفته پیش،یکی از دوستهام بهم گفت که می خواد جاشو عوض کنه ودنبال خونه می گرده..می خواد نزدیک دانشگاه خونه بگیره واز من قیمت خونمو پرسید تا تو ذهنش،یه مقایسه ایی داشته باشه بهش. گفتم:"من هفته ائی 95 دلار می دم" بعد بهم گفت که یه جا رو پیدا کرده که باید هفته ائی 65 دلار بده ولی یه مشکلی هم هست چون زمینش رو کلیسا وقف کرده باید یکشنبه ها یه 3_2 ساعتی رو در رکاب مسیح باشه وبره کلیسا.نظر منو پرسید ومن گفتم:"خوبه اگه من به جای تو بودم همین خونه رو می گرفتم.30 دلار در هفته،می شه 120 دلار در ماه.که خیلی کارها باهاش می شه کرد.نه کارهائی خیلی بزرگ.

به خونه که رسیدم، نا خودآگاه به یاد حرفهای دوستم افتادم .از خودم پرسیدم :من که بهش گفتم اگه من جای تو بودم خونه رو می گرفتم، آیا واقعا این کار رو می کردم؟؟؟بعد به این نتیجه رسیم که من هم 100در صد این کار رو می کردم....به همین راحتی....می رفتم کلیسا وهر چرت وپرت که لازم بود بلغور می کردم:"


"Oh dear Lord, my heavenly Father, I’m your shepherd & you are my sheep…


مثل اونهائی که جمعه ها می رن نماز جمعه ومسجد .به زبان عربی دعا می کنن, من هم یکشنبه ها می رفتم کلیسا وبه انگلیسی می گفتم.
مطمئنا از اینکه این کار رو می کردم ،ناراحت نبودم. از این ناراحت بودم که فکر می کردم این کاررو نخواهم کرد....


من هیچ وقت،موقعیت دزدی پول گنده رو نداشتم ولی همیشه فکر می کردم ،اگه یه روز یک میلیون دلار ببینم وبدونم که می تونم بدزدمش بدون اینکه خطری منو تهدید بکنه ،حتما این کاررو می کردم.


شما هم دزدی نمی کنین، چون موقعیتشو ندارین.اگه موقعیتش پیش اومد و این کار رو نکردین، اون موقع حق دارین ،دیگران رو سرزنش کنین.(از یه دوست به خاطر زحمت برگردوندن این متن به فارسی خیلی تشکر می کنم چون من کیبورد فارسی ندارم.)***

دعاي مخصوص سال نو

● خداوندا 100 ملت متمدن آفريدي و ما را عضو هيچ کدام قرار ندادي تو را شکر مي گوييم که اينگونه قدر خوشي نداشته را به ما فهماندي.
● خداوندگارا همه ممالک دنيا را به سمت پيشرفت رهنمون شدي ، ما را عقب گرد فرمودي تو را شکر مي گوييم که لذت زندگي در تاريخ صدر اسلام و حتي جاهليت قبل از آن را به ما نمودي .
● خداوندا اگر چه شکمهايمان گشنه است اگرچه حقوقي نمي گيريم اگرچه هزار آرزو در يک جيب و هزار تومان در جيب ديگر داريم تو را شکر مي گوييم که ما را از نعمت انرژي اتمي برخوردار خواهي کرد و ما را در چشم دشمنان حسود همچون خاري قرار دادي . فقط خداوندا کاري نکن که ما را از چشم بيرون بياورند و در زباله دان بيندازند.
● خداوندا اگر چه ما را اجازه آزادي نفرمودي تو را شکر مي گوييم که طعم تلخ اسارت در کشور خود را چشاندي که در عاشورا ياد بازماندگان خاندان پيامبر را عزيزتر بداريم.
● خداوندا تو را شکر مي گوييم که پول و ثروت را همه به عربستان دادي ولي در عوض ما را در اسلام ناب غوطه ور ساختي و اينگونه عدالت فرمودي.
● خداوندا اگر آزادي نداريم ، اگر هر روز بر سرمان مي کوبند لا اقل چندين مجلس داريم و هر سال دعوت چوپانان جامعه را لبيک گفته راي مي دهيم پروردگارا تو را شکر مي گوييم که به ما نعمت انجام واجبات اعطا نمودي .
● خداوندگارا تو را شکر مي گوييم که به ما نجابتي همانند اسبان، وفاداري همچون سگان ، اجماعي همچون گوسپندان و هوشي همچون ماهيان آموختي و بدين وسيله اشرف مخلوقات خود کردي .
● گويند اگر کسي در عمر خود جهاد نکند و آرزوي آن نيز نداشته باشد کفر ورزيده خداوندا تو را شکر مي گوييم که 1000 دشمن برايمان آفريدي و هر روز به تعدادشان مي افزايي طوري که هر روز مرگ خود را در مقابل چشم داريم و جز جهاد در راه تو راهي نداريم .
● خداوندگارا وارثان سنت انيشتين را بر ما مسلط نمودي که دانشمان بسيار افزودند . پروردگارا به کدامين ملت اينگونه لطف نمودي که وراث سنت دانشمندان را بر آنان رهبر قرار دهي .
● خداوندا ملت ما گرسنه اند اگر چه نان نفت بر سر سفره ما نياوردي ولي ما را نعمت کارت هوشمند دادي که اسراف نکنيم و اينگونه از گناهان برحذر داشتي تو را شکر مي گوييم .
● پروردگارا اگر چه در اين سي سال در کارخانه ها را يکسره بستي ولي در هزار مسجد گشودي تو را شکر مي گوييم که معنويت را به ما هديه دادي .
● پروردگارا به دستان لرزان روشنفکران اين مملکت بنگر اي تو که هر روز نعمت ديدن روز قيامت را به آنها ارزاني داشتي .
● خدايا همه پا برهنه ايم ولي شادمان منتظر نيروگاه اتمي مي مانيم تا دردمان دوا نمايد تو را شکر مي گوييم که دروازه هاي خيال را بر ما گشودي .
● چنان پايه هاي شوکت ما را بلند نمودي که تمام مملکت فرنگ بر ما شوريدند . خداوندگارا تو را شکر مي گوييم اما بد نيست کمي تعديل مي داشتي؟
● هر چه بگويم کم است از محبت هاي هر سال تو اما امسال ما را خواهشيست از درگاهت که بيا و بزرگي کن اين همه نعمت را در اين مکان متمرکز نکن که شايد از چشم زخم حسودان ما را گزندي رسد . بيا لطف کن اين آبادگران را مملکتي ديگر محض عمران بنما ، اصلاح طلبان را سرزمين ديگري محض اصلاح از آسمان بفرست . لذت جهاد را بر امثال مردم عربستان بچشان . حماس را قيمي ديگر عطا فرما . پول نفت مال تو ، ما را قدري ميوه ارزان مرحمت کن . اتم را همه به امراي فرنگ ببخش از براي ما همان کمي آرامش مقدر فرما . شوکت را به هر که مي خواهي شوهر بده براي ما به همان اعتبار پسنده کن . تمدن 2500 ساله نمي خواهيم مردم ما را کمي فکر هوشمندانه عنايت فرما . چوپان نخواستيم گوسپندي ما را درمان نما . خداوندا معنويتمان چنان زياد شده که پاسبانها ي سر گذر قطاع الطريق گشته اند ديگر معنويت کافيست ما را کمي آزادي عنايت فرما . پروردگارا مي بيني که هر چه تو نعمت مي دهي ما به نصف قانع شديم لطف بنما اين نصفه را عنايت کن و لطف از اين فرا تر منما .
Another brilliant work received from S.B.

از سیاوش به دولت مهرورزی - دولت دکتر احمدی نژاد

دکتر احمدی نژاد برای دوست داشتن دیگران لازم نیست
که هر بار آن ها را ببوسید
و کاسه های برنجتان را
میان گرسنگان فلسطینی توزیع کنید
به ایران برگردید
میان گرسنگان ایرانی
میان ایرانیان
برای دوست داشتن آنها
نمیتوانید گرسنگان ایرانی را سیر کنید
ولی برای دوست داشتن آنها میتوانید
آنها را کمتر تحت بازجویی قرار دهید
کمتر در مسند داوری بنشینید
" حتی خداوند هم به قضاوت نمیپردازد مگر پس از آنکه انسان عمر خود را به پایان برساند " *
بگذارید آنچه را که میخواهند بپوشند
(همان طور که گفته بودید)
بگذارید آنگونه که میخواهند زندگی کنند
و همانی باشند که خود می خواهند
همانی که هستند
*Dr. Johnson

شهر هرت 2



در جواب سعید که از شهر هرت خودش صحبت کرده بود و نوشته بود:
" شهره هرت جایی که چیزی نمونده تو مهده کودکم ماشینه کاندوم بذارن
شهره هرت جایی که باباهه به دختره 8 سالشم رحم نمی کنه
شهره هرت جایی که وقتی جولوت میگن زنت عجب تیکه ایه باید بگی لطف داری شما
شهره هرت جایی پسراش تا قبله ازدواج با هزار تا دخترن ولی میخوان ازدواج کنن زنشون باید دست نخورده باشه
شهره هرت جایی که پسراش از ماهی 120 کیلو ژل استفاده میکنن
شهره هرت جایی که فقط کاره پشته میزی کار به حساب می یاد
شهره هرت جایی که بهت یه دلار قرض میدن فرداش یقتو میگیرن که اگه ندی میکشونمت دادگاه
شهره هرت جایی که پره تازه به دوران رسیدس "
باید بگم موارد مشترکی بین این دو شهر پیدا کردم چون شهر من هم :
جایی که پسراش تا قبله ازدواج با هزار تا دخترن ولی میخوان ازدواج کنن زنشون باید دست نخورده باشه
جایی که دختراش هر هفته با یکی هستن یا در یک زمان با چند نفر هستن ولی هنوز ادعا می کنن که باکره هستن یا فکر می کنن امامزاده هستن
جایی که پسراش از ماهی 120 کیلو ژل استفاده میکنن
جایی که فقط کاره پشته میزی کار به حساب می یاد
جایی که پره تازه به دوران رسیدس
خیلی زیاده و همش هم برای هممون تکراریه
خیلی فارسی نوشتن سخته – keyboard فارسی ندارم باید تک تک حرفا رو امتحان کنم. یکی داوطلب بشه متن های فارسی من رو بنویسه MERCI

من تنها فریاد زدم نه!

من تنها فریاد زدم نه!
من از فرو رفتن تن زدم...
صدایی بودم من
شکلی میان اشکال
و معنایی یافتم
من بودم و شدم
من بی نوا بندگکی سر به راه نبودم
و راه بهشت مینوی من بزو طوع و خاکساری نبود
مرا دیگر گونه خدایی می بایست
و دیگر گونه خدایی آفریدم....
شعر از: احمد شاملو ( با تصرف)

شهر هرت

شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب
شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگ ه رو مي شناسن
شهر هرت جايي است که همه ب َد َن مگر اينکه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جايي است که دوست بعد از شنيدن حرفات بهت مي گه:‌ دوباره لاف زدي؟؟
شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جايي است که درختا علت اصلي ترافيکاند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند
شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند
شهر هرت جايي است که همه با هم مساويند و بعضي ها مساوي تر
شهر هرت جايي است که براي مريض شدن و پيش دکتر رفتن حتماْ بايد پارتي داشت
شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده چند چادر برپا کرد
شهر هرت جايي است که خنده عقل را زائل مي کند
شهر هرت جايي است که زن بايد گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش مي گن مرواريد در صدف
شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن
شهر هرت جايي است که 33بچه کشته مي شن و ماموراي امنيت شهر مي گن: به ما چه. مادر پدرا مي خواستند مواظب بچه هاشون باشند
شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريالاي تلويزيونيشو توي کاخها مي سازن
شهر هرت جايي است که 2سال بايد بري سربازي تا بليط پاره کردن ياد بگيري
شهر هرت جاييه که موسيقيحرام است حرام
شهر هرت جايي است که همه با هم خواهر برادرن اما اين برادرا خواهرا رو که نگاه مي کنن ياد تختخواب مي افتن
شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه
شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه
شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي
شهر هرت جايي است که همه شغلها پست و بي ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار
شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي
شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه ...
شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه
شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500نفر رو دعوت مي کني و شام مي دي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن
شهر هرت جايي است که هرگز نمي شه تو پشت بومش رفت مگر اينکه از يک طرفش بيفتي ..
شهر هرت جايي است که.......
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست !!!!!!
Many Thanks To Saeed Bijavar