چند وقت پیش،برام یه اتفاقی افتاد که باعث شد خودمو بیشتر بشناسم. و اینکه دیگه از خودم زیاد مطمئن نباشم وفکر نکنم که خیلی، با اونهائی که ازشون متنفرم ,متفاوتم
هر چند،هنوز فرقهای زیادی بین خودم واونها می بینم ولی حداقل یک شباهت پیدا کردم.
چند هفته پیش،یکی از دوستهام بهم گفت که می خواد جاشو عوض کنه ودنبال خونه می گرده..می خواد نزدیک دانشگاه خونه بگیره واز من قیمت خونمو پرسید تا تو ذهنش،یه مقایسه ایی داشته باشه بهش. گفتم:"من هفته ائی 95 دلار می دم" بعد بهم گفت که یه جا رو پیدا کرده که باید هفته ائی 65 دلار بده ولی یه مشکلی هم هست چون زمینش رو کلیسا وقف کرده باید یکشنبه ها یه 3_2 ساعتی رو در رکاب مسیح باشه وبره کلیسا.نظر منو پرسید ومن گفتم:"خوبه اگه من به جای تو بودم همین خونه رو می گرفتم.30 دلار در هفته،می شه 120 دلار در ماه.که خیلی کارها باهاش می شه کرد.نه کارهائی خیلی بزرگ.
به خونه که رسیدم، نا خودآگاه به یاد حرفهای دوستم افتادم .از خودم پرسیدم :من که بهش گفتم اگه من جای تو بودم خونه رو می گرفتم، آیا واقعا این کار رو می کردم؟؟؟بعد به این نتیجه رسیم که من هم 100در صد این کار رو می کردم....به همین راحتی....می رفتم کلیسا وهر چرت وپرت که لازم بود بلغور می کردم:"
"Oh dear Lord, my heavenly Father, I’m your shepherd & you are my sheep…
مثل اونهائی که جمعه ها می رن نماز جمعه ومسجد .به زبان عربی دعا می کنن, من هم یکشنبه ها می رفتم کلیسا وبه انگلیسی می گفتم.
مطمئنا از اینکه این کار رو می کردم ،ناراحت نبودم. از این ناراحت بودم که فکر می کردم این کاررو نخواهم کرد....
من هیچ وقت،موقعیت دزدی پول گنده رو نداشتم ولی همیشه فکر می کردم ،اگه یه روز یک میلیون دلار ببینم وبدونم که می تونم بدزدمش بدون اینکه خطری منو تهدید بکنه ،حتما این کاررو می کردم.
شما هم دزدی نمی کنین، چون موقعیتشو ندارین.اگه موقعیتش پیش اومد و این کار رو نکردین، اون موقع حق دارین ،دیگران رو سرزنش کنین.(از یه دوست به خاطر زحمت برگردوندن این متن به فارسی خیلی تشکر می کنم چون من کیبورد فارسی ندارم.)***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر